Hana's daily writings

از زندگی می گویم .از حال و افکارم و تصمیم هایم.از لبخند و گریه هایم

Hana's daily writings

از زندگی می گویم .از حال و افکارم و تصمیم هایم.از لبخند و گریه هایم

رفته هایِ عزیز جانمان

يكشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۷، ۰۶:۵۹ ب.ظ

.

مرگ فقط یکبار نیست .اینو اون موقعی فهمیدم که دیدم وقتِ  زندگی کردنم سوگواری میکنیم. برای مرگ هایی که ناگهان برامون پیش اومده .مرگِ یک رابطه .مرگِ سلامتی .مرگِ یک شرایطِ آروم و پرت شدن وسطِ چالش .مرگِ آرزو ایی .مرگِ خودِ قبلیمون.همشون درد دارند .سخت اند .و خوب میتونم بگم حداقل دو هفته یکبار یک مرگ رو تجربه میکنم .مرگ هایی که هر دفعه تجربه شون برام سخته .

بازم فکر میکنم شاید اونچیزی که لازمه همین تجربه هاست .وگرنه آدمی که تو تحمل کردنِ مرگ ها و درد هاش استاد نشده باشه نمی تونه مرگِ آخری رو هم استادانه تاب بیاره و رها کنه دنیا رو.

چی شد که از مرگ گفتم ؟به خاطرِ مرگِ آدمی که نمی شناختمش .ولی آدم پر برکتی بود .برکت اش از این بود که حتی مرگ اش هم آدما رو برد به تفکر .خوب حداقل منو برد .اینکه هفته پیش همین موقع تو بدو بدو های جلسه شورا اش بوده و الان جسم اش زیرِ خاک هست و روحش نمی دونم کجا .این میترسونتم .باعث میشه به دست و پای خودم و کل وجودم نگاه کنم .و ببینم چقدر ضعیفم و چقدر در تهدیدِ این آخرین آزمایشِ دنیای آبی_خاکی ام ‌.هر لحظه .هر لحظه هم نزدیک ترم .به مرگ اندیشیدن خوبه برای من .و با فکر بهش اصلا حسِ افسردگی نمی کنم .که میبینم بعضی آدمای اطرافم هر کاری میکنن که بهش فکر نکنن .ولی من افسرده نمیشم .حسمو میخواید بدونید ؟حسِ پرت شدن به گذشته رو دارم ،بودن درونِ یک امامزاده با همون حس و حال ِ بچگی ها که همه جای امزاده رو سبز میدیدم یا شایدم واقعا سبز بوده .فکر مرگ برام لازمه ،و مفید .چون یادم می ا ندازه برای اینکه اونی باشم دم آخر ِ بودن  در این دنیا ،که میخوام باید فداکاری کنم و نترسم از سختی ها و جالش های زندگی .باید صبور باشم .باید وقت بذارم لحظه به لحظه برای خدا و دل بدم به دلش و سعی کن بشناسمش و این پرده های لعنتی که از بچگی جلوی چشامه و تفسیری که ازش بهم خوروندن رو کنار بذارم .نیازمند عشق دادنِ بیشتری ام برای بودن در این دنیا .همین که اثرِ خوبی روی یک نفر بذارم و اون آدم آدم بهتری بشه و اون روی بچه و اطرافیانش اثر بذاره و همین باعث بشه اثرم ادامه پیدا کنه باعث میشه دلگرم بشم و بدونم برای زندگی دنیا نمی تونم بهونه بیارم که نشد ،باید  محکم بایستم ،محکم تکیه گاه باشم برای خودم و بقیه ،لطیف و ظریف باشم و رشد کنم و باعثِ رشد بقیه بشم .

امروز یه سوالی دیدم که نوشته بود اگر برگردی به اول زندگیت بازم همین راهو انتخاب میکنی یا نه؟گفتم اره با این که شک داشتم .ولی الان میتونم بگم "آره"محکم و با یه لبخند .چون این همون زندگی هست که امکانِ بیشترین خیر رسانی و اثراتِ خوب روی بقیه رو داره و امیدوارم بتونم پایدار بمونم.میمونم .درست که آدمای با عجله دیدم که هیچ شبیه حرفای بیست و اندی سالگیشون نیستن،ولی برعکسشم دیدم .و برعکس هاش ،همونایی که تمام تلاش کردن برای وفادار موندن به ارزش هاشون با یه چند تا چروک بیشتر روی صورتشون و سفیدی موهاشون ببیشتر و چشم هاشون لبریز تر از شادی و رضایت .


پ‌.ن.

خدایا ،اگر بخواهم دعایی کنم میگویم :

کمک ام کن در راهی باشم که تو از من راضی باشی ،راهی که یادت هر لحظه همراهم باشد و غفلت از تو در آن کمترین ،و رضایت از خودم نیز تهِ آن خستگی ها لبخند به لب بیاوردم .در راه ِ هر لحظه یاد گرفتن .هر لحظه رشد کردن .تا آنی شود که رضایت تو و من در یک سو شود .و به آن شیرین ترین اتحاد برسم.



به چشم لطف نظر کن به همه آثارم (مولانا)

_خطاب خدا به انسان _

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۲/۱۲
حانیه خیراندیش

نظرات  (۱)

۱۲ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۰۱ خانه سلامتی
دعای زیبایی بود 
پاسخ:
ممنون که وقت گذاشتید و خوندید 🌹

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی