طیف خاکستری حالم
شنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۷، ۱۲:۵۴ ق.ظ
دیروز نامه نوشتم .یعنی تایپ کردم .نامه برای اون کسی که اون لحظه فکر میکردم مسئول حالِ بدمه .چیزایی رو نوشتم ،جزئیاتی از گذشته و کودکیم یادم اومد و گفتم درونِ اون نامه ام که خودم هم تعجب کردم که چطور اینهمه چیزی یادم بود .انگار یه زخم چرکی بود که سرشو باز کرده بود به بیرون و داشت تخلیه میشد .نمی تونم بگم نوشتن تک تک اون کلمات ،چه حسی درونم زنده میکرد .حسِ برق گرفتگی ِ عجیبی باهام بود .با هر کلامش درونِ وجودم .پُر از خشمبودم .باورم نمیشد میتونم اینقدر خشمگین باشم و باورم نمیشد من در موقع عصبانیت بتونم اون افکار و حرف ها رو بگم .الان خدا رو شکر میکنم که اون حرفا رو فقط برای خودم نوشتم و به کسی نگفتمشون و از طرف دیگه خوشحالم که اون خشم رو درون خودم دیدم.
این روزا دارم کتاب دبی فورد رو میخونم،جوجه اردک زشت درون .خیلی اصرار داره که ببین و بپذیر تو همه ی خصوصیات فردِ روبروییتو داری .دیروز که اونهمه خشمو دیدم درونِ خودم قلبم لرزید که من همه چی هستم .توانایی هرچی شدن رو دارم .
همونجور که گفتم دلیلِ اون نامه،حالِ بد دیروزم بود .دیروز تحت تاثیر طیف خاکستری روحم بودم،خلق و خوی افسردگی.هر دفعه باهاش مواجه میشم،بی علت یا به خاطرِ اتفاقی متاثر کننده یا حتی به خاطر روز های نزدیک به عادت ماهیانه ام ، پنجه هاشو روی گلوم حس میکنم .خودم درونِ سیاهی میبینم که امکانخروج ازش وجود نداره .و یادم میره که دفعات قبلی همبوده که تجربه کردم این حالو و ازش تونستم بیرون بیام .
به اینفکر کردم باید یاد بگیرم که هر چی که اتفاق میفته درونمرو ،فقط ببینم و در هر موقعیتی نخوام کاری کنمبرای ِ رهایی ازش .بذارم بمونه و خودش کمکم راهشو بکشه بره .اوهوم ...درسته ....زیاد میدون دادن به افسردگی خطرناکه ولی تلاش مذبوحانه هم برای طرد کردنش ،مثلِ هر طرد شدنی اونو سمجتر میکنه و از اون بدتر ،اونقدر که من از این طیفِ خاکستری حالم برکت و نعمت و ارزش کسب کردم ،که دلم نمیاد نداشته باشمش .
خوب شاید اون بهایی هست که برای خرد مند شدن باید بدیم
۹۷/۱۱/۲۰