روزای آخر ِ دی ماه سرد
مدت طولانیه نوشتن برایم به نعمت تبدیل شده .نعمتی که ذهنمو منظم میکنه ،روشنم میکنه و البته حالمو خوب میکنه .خونده شدن نوشته هام هم برام جذابه .برای همین بالاخره تصمیمو عملی کردم .تصمیمِ ساختن یک وبلاگو عملی کردم .مطالبی که مینویسم در این وبلاگ از افکارِ خودم و سیرِ صعودی یا نزولی افکارمه در شرایط و زمان های مختلف و خوب شاید خیلی بهم ربط نداشته باشه و گاهی هم پراکنده بنویسم .
پینوشت.
امروز که فرداش یک امتحان دارم ،دچارِ یک کرختی شدم .کرختی که گاهی دست از سرم بر نمی داره و الان که دارم مینویسم همین آن،تصمیم گرفتم بپذیرمش .درسایِ این کسالت ،شاید برای من کنده شدن از محیطِ اینستاگرام به عنوانِ یک مکان برای نوشته هام باشه .اینستاگرام به عنوانِ یک مکانِ جذاب ،ولی به دردِ نوشتن نمی خوره خوب .و به خاطرِ سیکلِ دوپامینِ آزاد شده در ذهن آدم به خاطرِ افزایش ِتعداد لایک و نظرات،ممکنه باعث بشه آدم به خودسانسوری دچار بشه .چیزی که ازش میخوام دور بشم .از خود سانسوری .و تصمیمِ خوب ِ این کسالت ،امتحان کردن ِ وبلاگ برای بار دوم هست .حس میکنم تصمیم خوبیه .
پینوشت.۲.در آخر ماه دی ماه ِ سرد ،میونِ شلوعی های اطرافم،از یک طرف دو تا امتحان و یک پروپوزالی که هنوز تکلیفش معلوم نیست ، در بخشی که روتیشن آخرِ دوران دانشجوییِ پزشکی ام هست که حسابی جو اش عجیبه ،پناه بردنِ من به قهوه ،به خصوص در غالبِ اسپرسو ،کماکان ادامه داره :) و حتی بیشتر تر هم شده .
پینوشت.۳. پروسه ی ِ "تکلیفِ معلوم نبودن "خیلی سخت میتونه باشه .اونم برای ِ منی که تمام تلاشم اینه که اطرافم رو جوری بشناسم که بدونم هرچی کجاست و سروقت باشم .ولی خوب همین تکلیف معلوم نبودن،یکی از خصوصیاتِ این زندگیِ معرکه است .راضیمبهش و سعی میکنم تجربه اش کنم و زندگی اش کنم و فرار نکنم ازش