Hana's daily writings

از زندگی می گویم .از حال و افکارم و تصمیم هایم.از لبخند و گریه هایم

Hana's daily writings

از زندگی می گویم .از حال و افکارم و تصمیم هایم.از لبخند و گریه هایم

به نام ِ "نوشتن" سوگند

سه شنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۸، ۰۹:۴۹ ب.ظ
.
مدتیه کلماتی در ذهنم جاری نمیشود ،مانندِ بیابانی خشک و برهوت شده ام این روز ها ،حوصله ی خیلی از کارهایی که قبلا برایش ذوق داشتم را ندارم ،افکارم پریشان است و از آن دخترکِ آرام تنها پوسته ی بیرونی اش مانده .
دلیلش را دقیق که نمی دانم ولی آنچه خودم احتمال میدهم همان بحثِ همیشگی ِ "تفکر"است .آن تفکر و اندیشیدنی که اطرافمان را معنا میدهد .همان چیزی که باعث میشود من و دیگری از یک اتفاق مشابه تجربه و درک ِمتفاوتی داشته باشیم و به تبع آن آدم های متفاوت تری میشویم .این روز ها پر بودم از دلتنگی .دلتنگیِ دوری از خانواده .دلتنگی کنده شدن از شرایطِ معمول ِ دوست داشتنی اطرافم و پرت شدنم میانِ یک زندگیِ جدید .یک برهه ی زمانی ِ جدید .از ترس پُر بودم و لرزیدم .از شک پُر بودم و خم شدم .از نگرانی و اضطراب پر بودم و تمام تلاشم را میکردم که قوی و محکم دیده شوم که من را با قوی و آرام بودنم می شناسند .که خودم نیز خودم را اینگونه دوست میدارم .
تا اینکه .....

دیشب پنج ساعت از زمانِِ زندگی ام را ،آن ناب ترین هدیه ی خداوند را صرف کردم تا بنویسم .در دفترم .آرام و بی هیچ ترسی از قضاوت شدن .بی هیچ قالبی که خودم را در آن جا دهم .چندین صفحه ی اول آن نوشته هیچ تفاوتی در حالم ایجاد نکرد .همان بودم که سطر های اول را می نوشتم .ولی باز ادامه دادم .ادامه دادم نه برای ِ آنکه میخواستم حالم خوب شود بلکه ادامه دادم چون نوشتن را دوست داشتم .و همانند هر عملی که اگر با اعماق وجودت انجام دهی شادی و برکت نیز نصیبت میشود ،شادی و آرامش و حالِ خوب مهمان قلب ِ عزیزم شد .حالم بهتر شد .همانند همان شبی بودم که بعد از یک شبانه روز تب ،از خواب برخواستم و صورت ِ داغم را با آبِ خنک ِ صبح شستم .و آن حال ....و آن حال ....میتوانم به جرات بگویم لحظه ای از داشتن ِ تب ذوق کردم چون باعث شد لذت ِ آن آبِ خنک را بر روی صورتم ،حس کنم .زندگی کنم .لمس کنم .عشق کنم .

هدفم برای نوشتنِ این متن اشتراکِ این حال و تجربه ام بود تا به خودم و به کسی که میخواندم بگویم ،به معجزه ی نوشتن ایمان بیاور ،نوشتنی که میتواند برایت مسکن باشد و حتی اگر دل به دلش دهی میتواند برایت شفا بخش تر از یک مسکن باشد .میتواند برایت درمان باشد .
نوشتم از حالم ،نوشتم و با قسمتی از وجودم صحبت کردم،نوشتم لیستِ جدیدی که باید انجام دهم تا متمرکز تر شوم،تا یادم نرود دوباره یادِ خدا را ،تا یادم نرود مواظب ورودی های ذهنم بمانم .
تا یادم بماند آن چه درونِ زندگیم جایش خالی است نظم است ،نظمی که به راهنمایی ِ نسیمِ عزیزم ،متوجه شدم ندارمش و راهِ داشتنش را در نوشتنِ ساعت هایِ روزم درونِ دفترچه ام یافتم .
تا یادم بماند آنکه جایِ خالی اش مدام به رخ ام کشیده میشود همان رفیقی است که رفیقی غیر از او نیست برایم .خدایم که یاد او را نگه داشتن درونِ سینه ام مدام ،مهم ترین هدفِ سال ۹۸ ام هست .
که خواندن ِ قران اش را ،این بار نه برایِ وظیفه ،که برایِ کسبِ ایمانِِ خودم ،که برایِِِ درونی سازی ِ آیه هایش و در نظر داشتن اینکه مخاطبِ هر آیه مستقیما خودِ خودم هستم ،که هر آیه و سوره و هر شخصیتی را درونِ خودم دارم ،تا بهتر خودم را بشناسم و بهتر در آغوش بگیرم و بهتر خودم را کنترل کنم تا زندگیم فقط پُر باشد از آن کس و آن چه که لایق اش میپندارم .
که این نوشتن به یادم انداخت ورودی هایِ جان و مغزم را مدریت کنم،و بیشتر از آن ورودی هایِ مربوط به خدایم را در اولویت قرار دهم .

و به یاد ام انداخت که بخوانم ،بخوانم هر آنچه از انسان های بزرگ به جا مانده ،که خواندن نیز از نعمت هایی است که عمل نکردن به آن کفرانِ آن نعمت محسوب میشود .که بخوانم و ببینم و یاد بگیرم تا رشد کنم و سزاوار  باشم .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۱/۰۶
حانیه خیراندیش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی